باختر : مغرب ، مقابل خاور (مشرق)
باز : دوباره ، از نو
بازرگان : تاجر
بازگوکردن : سخنی را دوباره گفتن ، بیان کردن
بازیگوش : کسی که بیشتر به فکر بازی و تفریح است .
بالأخره : سر انجام ، عاقبت
بام : بالای ساختمان ، پشت بام
بامداد : صبح زود ، اول صبح
برافراشته : بالا برده ، بالا گرفته شده
برّان : دارای خاصیت یا توانایی بریدن ، برنده ، تیز
بربود : ربود ، برد ، دزدید
برخواست : بلند شد
بردباری : شکیبایی ، صبر
برق : صاعقه ، درخشش نور
برکه : گودی کوچک و کم عمقی در زمین که در آن آب جمع شده باشد ، آبگیر
بر گرفت : برداشت ، گرفت
برگزیده شدن : انتخاب شدن
برنا : جوان
بس : بسیار ، خیلی ، فراوان
بسپار : واگذار کن ، بده
بشتافت : شتابان رفت ، تند رفت
بکوشند : کوشش کنند ، تلاش کنند
بگشود : باز کرد ، گشود
بند : طناب ، ریسمان
بنده پروری : رفتار دوستانه داشتن ، مهربانی و لطف کردن
بُوَد : باشد ، هست
بهره رساندن : فایده داشتن ، مفید بودن ، سود رساندن
به سر برده اند : گذرانده اند
به شدت : زیاده از حد ، بسیار زیاد ، فراوان
بیابند : پیداکنند
بیاموزم : یاد بگیرم ، فرا بگیرم
بی تاب : بی قرار ، نا آرام
بی درنگ : فوری ، بدون وقفه ، فوراً
بیشه : جنگل
بی صبرانه : زود ، با بی طاقتی ، با اشتیاق بسیار ، نا آرام
بیندیشد : فکر کند