دبستانی ها

دبستانی ها

وبلاگی برای دانش آموزان دوره ی دوم دبستان
دبستانی ها

دبستانی ها

وبلاگی برای دانش آموزان دوره ی دوم دبستان

اعتماد کردن بر وفای خرس

اژدهایی خرس را در می کشید

شیر مردی رفت و فریادش رسید


حیلَت و مردی به هم دادند پُشت

اژدها را  او  بدین قُوّت بِکُشت


خرس هم  از اژدها چون وارَهید

وآن کرَم  زآن مردِ مردانه بِدید


چون سگِ اصحابِ کهف، آن خرسِ زار

شُد مَلازِم   در پیِ  آن  بُردبار


آن مسلمان سر نَهاد از خستگی

خرس، حارِس گشت از دل بستگی


آن یکی  بُگذَشت و گفتش حال چیست؟

ای برادر، مَر تو را این خرس کیست؟


قِصّه  وا گفت  و  حدیث  اژدها

گفت بر خرسی مَنِه دل،  اَبلَها!


دوستی اَبلَه  بَتَر  از  دشمنی ست

او به هر حیله که دانی، راندنی ست


گفت واللَّه اَز حسودی گفت این

وَر نه خرسی چه نگری؟ این مِهر بین


گفت مِهر ابلهان، عِشوه دِه است

این حسودیِّ من از مهرَش بِه است


هِی بیا با من، بِران این خرس را

خرس را مَگزین، مَهِل هم جنس را


گفت رو رو کارِ خود کُن  ای حسود

گفت کارم این بُد و رِزقت نبود


من کم از خرسی نباشم ای شریف!

تَرکِ او  کُن تا  مَنَت  باشم حریف!


بر تو دل می لَرزَدم ز اندیشه ای

با چنین خرسی مَرو در بیشه ای


این همه گفت و به گوشش دَر نَرفت

بد گمانی مرد را سدّی ست  زَفت


ظَنِّ  نیکش  جُملگی  بر خرس  بود

او مگر مر خرس را هم جنس بود


عاقلی را  از سگی   تُهمت  نهاد

خرس را دانست  اهلِ مِهر و  داد


آن مسلمان،  تَرکِ ابله  کرد و  تَفت

زیرِ لب  لاحول گویان  باز رَفت


شخص خُفت و خرس می راندش مگس

وز ستیز آمد مگس  زو  باز  پس


چند بارش  راند  از  رویِ   جوان

آن مگس هم  باز می آمد  دَوان


خشمگین شُد با مگس،  خرس  و  بِرَفت

بَر گِرفت  از  کوه ،  سنگی  سَخت  زَفت


سنگ آورد و  مگس  را  دید  باز

بر رُخِِ خُفته ،  گرفته  جایِ  ساز



بَر گرفت آن آسیاسَنگ  و   بِزَد

برمگس  تا آن مگس،  واپَس  خَزَد


سنگ  روی خُفته  را  خَشخاش کرد

این مَثَل  بر جُمله  عالَم   فاش  کرد


مِهرِ  اَبلَه ، مِهرِ خرس  آمد  یقین

 کینِ  او  مِهر  و  مِهرِ  اوست  کین


منبع:

گزیده شده از مثنوی معنوی، سروده ی جلال الدین محمد بلخی، دفتر دوم